سرگرمی

ضرب المثل های ناآشنا (3)

ضرب‌المثل


ضرب المثل گونه ای از بیان است که معمولاً تاریخچه و داستانی پندآموز در پس بعضی از آن ها نهفته است. بسیاری از این داستان ها از یاد رفته اند، و پیشینهٔ برخی از امثال بر بعضی از مردم روشن نیست؛ با این حال، در سخن به کار می رود. شکل درست این واژه «مَثَل» است و ضرب در ابتدای آن اضافه است. به عبارتِ دیگر، «ضرب المثل» به معنای مَثَل زدن (به فارسی:داستان زدن) است. شما چه ضرب المثل های جالبی را میشناسید که از داستان پیشین ان هم باخبر باشید؟

در این مقاله با ما همراه باشید تا با ضرب المثل هایی کمتر شنیده شده آشنا شوید.


برای مطالعه بیشتر: ضرب المثل های ناآشنا (1)


ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم

ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم به افرادی می‌گویند که فکر می‌کنند خیلی زرنگ و باهوشند.

روزی روزگاری بر روی درختی وسط یک شهر بزرگ کلاغی زندگی می‌کرد که تازه تخم گذاشته بود و از آنها مراقبت می‌کرد. تا اینکه جوجه‌هایش سر از تخم درآوردند و کلاغ صاحب سه جوجه کلاغ کوچک شد. کلاغ مادر که خیلی خوشحال بود، به شدت از جوجه‌هایش مراقبت می‌کرد.

یک روز که کلاغ برای پیدا کردن غذا از لانه بیرون رفته بود. گربه به لانه‌ی او حمله کرد و دو تا از جوجه‌هایش را خورد. جوجه‌ی سومی که خیلی زرنگ و باهوش بود از دست گربه فرار کرد. او توانست خود را در لابه لای برگ‌های درختان پنهان کند و زنده بماند. هنگامی که کلاغ مادر به لانه بازگشت جوجه کلاغ کوچک خودش را نشان داد و گفت: مادر من توانستم از دست گربه فرار کنم.

اگر تو کلاغی من بچه کلاغم

کلاغ مادر تا جوجه‌اش را دید خوشحال شد و خدا را شکر گفت که حداقل یکی از جوجه‌هایش زنده مانده. وقت آموختن پرواز به کلاغ شد. مادرش با حوصله و مهربانی فراوان تمام فوت و فن پرواز را به او آموخت. کم کم جوجه کلاغ می‌توانست خود به تنهایی پرواز کند. و مادرش از اینکه جوجه کلاغ با سرعت توانسته راه و رسم پرواز را بیاموزد بسیار خوشحال بود.

بخوانید
وبلاگ چیست و چگونه وبلاگ نویسی را شروع کنیم؟ + چه آموزش‌هایی در وبلاگ نویسی به ما کمک می‌کند؟

یک شب کلاغ مادر به جوجه‌اش گفت: تو دیگر بزرگ شده‌ای و می‌توانی از خودت مراقبت کنی. فقط خیلی مراقب آدم‌ها باش، چون بچه‌ی آدم‌ها همیشه در پی آزار و اذیت جوجه‌ها و پرنده‌ها هستند. تو باید خیلی مواظب خودت باشی. بچه کلاغ که با دقت به حرف‌های مادرش گوش می‌کرد فکر کرد و گفت: خیالت راحت مادر اگر دیدم که آدم‌ها خم شده‌اند تا از روی زمین سنگ بردارند، فرار می‌کنم «اگر تو کلاغی من بچه‌ی کلاغم.»


این محتوای مفید را هم دنبال کنید: خواندنی ترین رمان های ایرانی


درخت گردکان با این بزرگی ، درخت خربزه ا… اکبر

یکی بود یکی نبود ، الاغی بود که فکر می کرد خیلی داناست. روزی الاغ در باغی چشمش به بوتهٔ خربزه افتاد و با خودش گفت: چه بوته ی خوبی! با این که شاخه ی محکمی ندارد، توانسته میوه ای به این بزرگی بدهد سپس الاغ زیر درخت گردو رفت تا استراحت کند .

درخت گردو گفت: سلامت کو؟ همین جوری اومدی زیر سایه ی من؟ من سالها زحمت کشیدم تا به این قد و بالا رسیدم الاغ گفت : به تو هم می گویند درخت؟ فقط بلدی پُز شاخ و برگ و سایه ات را بدی. از بوته ی خربزه یاد بگیر یک هزارم تو قد ندارد ولی میوه ای به آن بزرگی می دهد.
اما تو با این همه بزرگی میوه ای به این کوچکی می دهی. بعد از مدتی الاغ چرتش گرفت و زیر درخت خوابش برد. درخت گردو تکانی خورد و گردویی بر سر الاغ انداخت.

الاغ سرش درد گرفت .گردو گفت : اگر همه ی فکرهای تو درست از آب در آید چه می شود .
الاغ گفت: یعنی چه؟
درخت گفت: اگر میوه ی من بزرگ بود و به سر تو می افتاد حتماً تو را می کشت نه؟
الاغ گفت : هر چیز به جای خودش نیکو است همان بهتر که میوه تو کوچک باشد!
به همین دلیل می گویند : درخت گردکان با این بزرگی ، درخت خربزه ا… اکبر.

بخوانید
بهترین مراکز گردشگری مالزی

شاید این مطلب هم برایتان جالب باشد: حکایت هایی زیبا از ملا نصرالدین


ضرب المثل برای یك دستمال قیصریه ای را آتش می زند

این مثل در مورد افرادی به كار می رود كه از روی هوای نفس و ندانم كاری، برای به دست آوردن یك چیز كم بها و بی ارزش دست به كاری زنند، كه ضرر و زیان هنگفتی به دیگران وارد می شود.

پسری پیش مردی كه دكان علاقه بندی داشت كار می كرد. این پسر كه هنر نداشت و كاری بلد نبود، یك وقت به سرش می زند كه زن بگیرد. هر طوری بود برایش دختری پیدا كرده و به اسم او كردند. یك روز علاقه بند دكانش را به پسر سپرده بود و خودش به خانه رفت. اتفاقاً نامزد پسر به در دكان علاقه بند آمد و بعد از سلام و احوال پرسی چشمش به پارچه ها و دستمال های قشنگی كه در دكان بود افتاد.

برای یك دستمال قیصریه ای را آتش می زند

از پسر خواست یكی از دستمال ها را به او بدهد. پسر گفت: « این دستمال ها مال من نیست.» از دختر اصرار و از پسر انكار؛ و پسرك به هر زبانی كه خواست نامزدش را از این كار منصرف كند تا از خیر دستمال بگذرد، نتوانست. بالاخره حرفها و حركات دختر كار خودش را كرد و پسر دو تا از دستمال ها را به او داد.

دختر خوشحال و خندان از دكان بیرون رفت. بعد از رفتن دختر، پسر به خود آمد و گفت: « این چه كاری بود كه كردم؟ حالا چه خاكی به سرم كنم؟ اگر بگویم نسیه دادم،می گوید چرا؟ اگر بگویم فروخته ام پولش را می خواهد. اگر بگویم گم شده، تاوانش را می خواهد.» بهترین راه در نظرش این رسید كه دكان را آتش بزند تا صاحب دكان از ماجرای دستمال بویی نبرد. برای انجام دادن عمل شیطانی و شومش، یك گل آتش گذاشت ته دكان، میان پارچه ها و در دكان را بست و به خانه رفت.

بخوانید
معرفی کیپ تاون، دروازه‌ای به طبیعت وحشی آفریقا

آتش كم كم كوره كرد. به تمام پارچه ها سرایت كرد و دكان را به آتش كشید. چند لحظه ای نگذشت كه آتش به حجره ها و دكانهای دیگر هم سرایت كرد و تمام قیصریه طعمه آتش شد. هرچه تلاش كردند نتوانستند قیصریه را نجات دهند و دود شد و آتش.


برای مطالعه بیشتر: ضرب المثل های ناآشنا (2)


ضرب المثل گدا به گدا رحمت به خدا

می گویند شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارندو نزدیک است بینشان دعوا شود.

آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد: (( چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگو می کنید ؟ )) یکی از گداها جواب داد : (( چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم. بگو مگو ما برای همین است. ))

گدا به گدا رحمت به خدا

آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت: (( گدا به گدا ، رحمت به خدا )) یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد، پس رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند.


جهت آگاهی: بهترین بازی های گرافیکی دنیا را بشناسید


سخن پایانی

ضرب المثل ها دریایی از داستان ها و تجربه ها و افسانه ها هستند. گاه می توان با گفتن یک ضرب المثل تمام منظور خود را به کسی رساند. بسیاری از ما تنها با تعداد محدودی از ضرب المثل های گنجینه فارسی آشنا هستیم. چه خوب است که بیشتر با آن ها و حکایت عقبشان آشنا شویم. امید است این مطلب برایتان مفید بوده باشد. شما هم نظرات و تجربیات خود را در کامنت با ما به اشتراک بگذارید.

بخوانید
ضرب المثل های ناآشنا (1)

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا